خدایا مواظب فرشته کوچولوی توی شکمم باش

من و آرزوهای سال دیگه

مامانم بیا که سال دیگه روز همایش شیر خوارگان حسینی من تو خونه نمونم. بغلت کنم از درِ خونه ی خودِ خودمون بریم واسه اینکه نذر یاری امام زمانت(عج) کنم. +اگه دو تا باشید چه بهتر فقط یکی تون پسر باشه همجنس خودِ آقا علی اصغر که همگی مون تو بغل مامان بزرگ هاتون بریم. با دستهای کوچولوت دعا کن. مامانی و بابایی رو و همه ی دوستهای مامانی رو دعا کن. اونها که تو حسرتن دامنشون سبز بشه و اونها که باردارن بسلامتی بارشون رو تو آغوش بگیرن. ...
9 آبان 1393

یه روز مهم

مامانی من تو این هفته رفتم ابروهامو هاشور زدم که بعد از اینکه اقدام کردیم دیگه نمیشه تاتو و هاشور اینا کرد اوکی باشم. رفتیم با بابایی تهران. تجربه ی خوبی بود. یه بیست و چهار ساعت رفتیم و برگشتیم. اما خیلی اذیت شدم خیلی درد کشیدم. وسط همه درد کشیدن ها با فکر کردن به تو خودمو آروم میکردم . میگفتم اینا رو برای آینده تحمل میکنم.  و اما امروز ! امروز هم روز مهمی برای بابایی یه. بابایی از طرف آقاجون اینا ارث کچلی داره  یعنی آقاجونت کچله حالا بعدا میای می بینیش رو کله شم چالاپ چالاپ میزنی   بابایی موهاش از قدیم میریخت تا تصمیم گرفت بره بکاره منم موافقت کردم و بالاخره بعد از کلی لیزر و اینا امروز نوبت عمل کاشت موی بابایی خوشک...
1 آبان 1393
1